مانیمانی، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه سن داره
پانته آپانته آ، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 19 روز سن داره

مانی و پانی نینی های ما

خاطره ی تاسوعای 91

پسر عزیزم سلام.   سه هفته ای میشه که ما خونه ی مامان فردوسیم.این مدت حسابی آتیش سوزوندی و شیطونی کردی. همین الان اومدی تو اتاق دایی وحید.اصلا نمیدونی که من دارم چیکار میکنم. دایی رفته خونه ی دوستش پیمان.تا روی آهنگ جدیدش با هم کار کنن.اومدی میگی من برم خونه ی پیمان. میگم برو،میگی از کجا برم؟ الانم که گفتی بابا امیرم منو بوس کنه.خیلی بهونه ی بابا امیرو میگیری.میگی بابا امیر بیاد دنبالمون بریم خونمون با بابا امیرم بازی کنم.با استابازیام (اسباب بازیات). عزیز دلم،میدونم که خیلی دلتنگی.ولی الان به کمک مامان فردوس نیاز دارم. خواهرت هنوز خییلی کوچولوه و برام سخته ازش نگهداری کنم.البته یکی دیگه از دلایلش اینه که تو هم هنوز...
29 آبان 1392

عکسای یک ماهگی پانی کوچولو

دختر نازنینم چند تا از عکسای یک ماهگیتو با تاخیر میخوام بذارم تو وبمون.   راستی سه شنبه28 آبان با زندایی مریم و مامان فردوس و البته داداش مانی بردیمت قد و وزن. عزیزم ماشالا وزنت از 3/5 کیلوی بدو تولدت رسیده بود به 4/5 کیلو. الهی.از قدت بگم که از 50سانت رسیده به 55 سانت. دور سرت هم از 35 سانت شده38 سانت. دورت بگردم عروسکم. هزار بار برات ماشالا گفتم و میگم دختر قشنگم.     [ چهارشنبه بیست و نهم آبان ۱۳۹۲ ] [ 18:26 ] [ مامان شکوه ] ...
29 آبان 1392

اولین ماهگرد تولد پانته آی نازنینم

سلام دختر عزیزم.امروز دقیقا یک هفته از اولین ماهگرد تولدت میگذره.هفته ی پیش 22 آبان روز تاسوعا بود و مامان فردوس نذری داشت.مهمونم زیاد داشتیم و نشد که همون روز بیام و اولین ماهگرد به دنیا اومدنتو جشن بگیرم.   نازنینم خدای بزرگ رو به اندازه ی همه ی عظمتش شکر میکنم به خاطر داشتنت.به خاطر وجودت. میخوام بدونی که دیوونه وار دوست دارم و میپرستمت عروسکم. الان که دارم این پست رو تایپ میکنم تو،توی بغلم هستی و من با نگاه کردن به تو،هر لحظه بیشتر به عظمت خدای مهربون پی میبرم. و میفهمم که تو و مانی قشنگترین و بهترین بخش زندگی من و بابا امیر هستین.که با تموم دنیا عوضتون نمیکنیم. تمام این جملات حتی اگه خاص نباشن و خیلی عامی...
29 آبان 1392

اولین عکسای پرنسس من

سلام دوستان.خوبین؟نینی هاتون خوبن؟الهی که همه خوب باشین.   امروز 16 روز از به دنیا اومدن دختر کوچولوی من میگذره. تا حالا فرصت نشد که عکساشو بذارم.  الان چندتا از عکساشو میذارم.انشالا تو پستای بعدی از هردوتاشون عکس میذارم. راستی اسم پرنسسمونو پانته آ گذاشتیم. این عکس رو توی بیمارستان روز دوم گرفتم.     اینم چندتا عکس دیگه.پانی کوچولو داره تو خواب میخنده. فدای خنده هات بشم.که از همون روز اول خندیدی و مامان عاشق خنده هات شد. پانته آ کوچولو بعد از اولین حمام که روز دهم تولدش با مامانم بردیم. اینم عکس سبد گلی که امیر زحمت کشید و برام خرید.روی کارتشم نوشته شده بود تقدیم به همسر...
8 آبان 1392

امروز سالگرد ازدواجمونه

مهربانم با وجود تو، مرا به الماس ستارگان نیازی نیست این را به آسمان بگو تو به قلب من شادی و به جانم روشنایی می بخشی سالروز یکی شدنمان خجسته باد . . .     [ شنبه چهارم آبان ۱۳۹۲ ] [ 16:27 ] [ مامان شکوه ] ...
4 آبان 1392
1